اشعار حسینی
بسی خون کرده انداهل ملامت
ولی این خون نخسبدتا قیامت
هر آن خونی که بر روی زمانه ست
برفت از چشم و این خون جاودانه ست
عطار نیشابوری
فردا که هرکسی به شفیعی زننددست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
پیغمبر آفتاب متیر است در جهان
وینان ستارگان بزرگندو مقتدا
یا رب به نسل طاهر اولادفاطمه
یا رب به خون پاک شهیدان کربلا
دل های خسته را به کرم مرحمی فرست
ای نام اعظمت در گنجینه صفا
سعدی شیرازی
آن امام عاشقان پور بتول
سرو آزادی ز بستان رسول
الله الله بای بسم اله پدر
معنی ذبح عظیم آمدبه سر
بهر آن شهزاده خیرالملل
دوش ختم المرسلین،نعم الجمل
…چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حریت را ز هر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلوه خیر الامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا باریدو رفت
لاله در ویرانه کاریدو رفت
تاقیامت قطع استبدادکرد
موج خون او چمن ایجادکرد
بهر حق در خاک و خون غلطیده است
پس بنای لا اله گردیده است
…عزم او چون کوهساران استوار
پایدار وتندسیر و کامکار
تیغ بهر عزت دین است و بس
مقصداو حفظ آیین است و بس
ما سوا الله را مسلمان بنده نیست
پیش فرعونی سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ((لا))چون از میان بیرون کشید
از رگ ارباب باطل خون کشید
…رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعله ها اندوختیم
…در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حریت آموز از حسین
اقبال لاهوری